دروغگوترین فیلم هندی ( فیلم کیفر و پاداش )

در این فیلم هندی فقط در 3 دقیقه اول چندین دروغ گنده قالب میکند.

اولین دروغ ـ در جلو و راهرو کلانتری هیچ سرباز یا ماموری وجود ندارد! 

دومین دروغ ـ زن افسر نگهبان نصف شب غذا برای شوهرش میبرد! 

 سومین دروغ ـ افسر نگهبان صدای تق تق کفشهای زنش را نمی شنود ( یعنی سخت مشغول کار است ) خنده 

 چهارمین دروغ ـ در پشت سر افسر نگهبان تعدادی اسلحه قطار شده در صورتی که هر کلانتری دارای اسلحه خانه یا بقول قدیمی ها قورخانه می باشد آنهم با قفل و بند و نگهبان! 

 دروغ پنجم ـ در تمام کلانتری ها شام و ناهار بعهده کلانتری می باشد 

 دروغ ششم ـ در همان لحظه یک دزد با یک کیف پر از پول وارد کلانتری میشود

 دروغ هفتم ـ البته با یک روزنامه در دست خخ خخ

 دروغ هشتم ـ آقا دزده که اسمش بشیر هست شروع به اعتراف میکند! اینجا آدم شاخ در می آورد آنهم زمانی که شروع میکند به خواندن روزنامه و آگهی ( ارباب دزده اسمش دکتر اقبال هست اون دیگه چقد ک... خل و مشنگ بوده که چنین آگهی به روزنامه ها داده خخ خخ 

 دروغ نهم ـ افسر نگهبان مثل برق اعترافات بشیر ( دزده ) را می نویسد تازه دست تنها هم هست خخ

 دروغ دهم ـ در همان لحظه بازرس کلانتری سر میرسد و ما خیلی سریع متوجه میشویم که ختم روزگار است و خودش یک پا دزد و شارلاتان تشریف دارند بعد درگیری بین افسر نگهبان خوب با بازرس کلانتری بد شروع میشود

 دروغ یازدهم ـ افسر نگهبان بعد از زخمی شدن زن و فرزندانش را به دست دزد ( بشیر ) می سپارد! 

 دروغ دوازدهم ـ بازرس که درون سلول گیر افتاده معلوم نمیشود چطوری به افسر نگهبان که بیرون سلول هست شلیک میکند و او را میکشد! 

 دروغ سیزدهم ـ بشیر یا همون آقا دزده حالا درون قطار شده ملای مذهبی و برای زن افسر نگهبان که مضطرب هست مدام آیه و حدیث هندی و اسلامی تلاوت میکند! دروغ چهاردهم ـ الکی الکی یکی از دو قلوها میمیرد بدون هیچ توضیحی! 

 دروغ پانزدهم ـ دزده که حالا ملای مذهبی شده به زن افسرنگهبان میگوید بچه مرده را به درون رودخانه گنگ بینداز تا خیر ببیند و رستگار شود !

 دروغ شانزدهم ـ زن افسر نگهبان بجای اینکه بچه مرده را درون رودخانه گنگ بیندازد بچه سالم را درون رودخانه میندازد! ( خب فیلم هندیه دیگه) خنده دروغ هفدهم ـ در دقیقه 11 به بعد ما به ناگهان می بینیم که بشیر ( آقا دزده ) در حال کندن قبر برای بچه هست! حالا ما اصلن نمیدونیم اینا کجا از قطار پیاده شدن و در این بیابان از کجا بیل و کلنگ پیدا کردن و از همه خنده دارتر چنان قبر بزرگی کنده که یک آدم گنده که هیچ بلکه یک خر با بارش داخل این خندق گم میشود!

 دروغ هجدهم ـ بشیر همینطور که در حال کندن قبر هست به ناگهان می بینیم پلیسها سر می رسند! اصلن معلوم نیست اینها دیگه چطوری متوجه شدن بازم خدا را شکر که پیداشون میشه وگرنه بشیر ( آقادزده) تا صبح مشغول کندن قبر هست! خخ

 دوستان من هر موقع وقت کنم این لیست دروغ را کامل میکنم لطفن هر روز سر بزنید مرسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد